مرد سبکسری در بیابان می دوید که به درویشی رسید .گفت : ای درویش ، این جا، در این بیابان چه می کنی ؟ درویش پاسخ داد : در تنگنای این دنیا گرفتار مانده ام . این دنیا بقدری تنگ است که احساس خفگی می کنم . مرد گفت : ای درویش ، چگونه این دنیای به این بزرگی برای تو تنگی می کند و به نظرت تنگ می آید ؟ درویش پاسخ داد : آری ای مرد ، اگر این دنیا تنگ و کوچک نبود ، چگونه من گیر تو می افتادم ؟ اگر این دنیا به تو صد وعده خوش می دهد ، از این وعده ها حذر کن که از آن سوی آتش می دهد . .آتش دنیائی که فانی است و مرد می خواهد که همچون شیری دلاور از این آتش حذر کند . و وقتی که حذر کردی ، دلت شاد می شود و به سرای دلخوشی وارد می شوی . آن آتش همیشه در پیش است و راه زندگی سخت دور است و تن ضعیف و دل اسیر هوی و هوس های بیشمار و جان نالان . وقتی تو از جمله این ظاهر فریبنده دنیوی فارغ هستی که از دنیا  نه نامی و نه نشانی داشته باشی . هر چه از دنیا دیده باشی ، مطمئن باش که هیچ ندیده ای . چقدر بگویم ترا ، اینقدر برای بدست آوردن ظاهر دنیوی پیچ و تاب مخور .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها