فرق بین دوست داشتن و عشق ورزیدن : 

بین دوست داشتن و عشق ورزیدن ، فرق بسیار است . در دوست داشتن تعهدی وجود ندارد ، عشق ورزیدن تعهد است . به همین علت است که مردم زیاد راجع به عشق حرف نمی زنند . 

مردم به هم می گویند " به شما علاقه دارم " چرا به هم نمی گویند " عاشق شما هستم " .برای اینکه عشق تعهد آور است .عشق درگیر شدن است ، عشق خطر کردن است ،مسئولیت پذیری است .علاقه داشتن صرفا گذرا است .من امروز دوستتان دارم و فردا ممکن است که دوستتان نداشته باشم . هیچ خطر کردنی با آن همراه نیست .وقتی به زنی می گویند:" عاشقتان هستم " تن به خطر داده اید .مگررا به او می گویید " عاشقتان هستم  " و این یعنی که عاشقتان خواهم ماند ،یعنی فردا هم عاشقتان خواهم بود. یعنی می توانی روی من حساب کنی . این یک نوع قرارداد است . عشق یعنی قول دادن ولی علاقه داشتن با هیچ نوع قول و قراری همراه نیست . 

بین عشق و علاقه تفاوت است . اما بین عشق معمولی و عشق تفاوتی نیست . عشق اصلا است .من شخصا با عشق معمولی بر خورد نداشته ام .چیز معمولی ،علاقه و دوست داشتن است . عشق هرگز معمولی نیست  . نمی تواند معمولی باشد ، عشق ماهیتا غیر معمول است ، متعلق به این دنیا نیست .

وقتی به زن یا مردی می گویید " من عاشق تو هستم " به او دارید می گویید که فریب جسم تو را نمی خورم ،هدفم خودتی ،جسم تو ممکن است پیر و فرسوده شود ،ولی من تو را دیدم ، وجود بدون جسم تو را ،آن قلب وجود تو را دیدم ،قلبی که کانون ملکوت و الوهیت است . 

علاقه و دوست داشتن تصنعی و سطحی است .عشق نافذ است ، به عمق وجود رخنه می کند ، روح شخص را لمس می کند . هیچ عشقی معمولی نیست . عشق نمی تواند معمولی باشد ،و گرنه عشق نیست . اگر عشق را معمولی بدانیم ، در فهم پدیده عشق راه خطا رفته ایم .عشق هیچ وقت معمولی نیست ،عشق همیشه غیر معمولی است ،همیشه است .

" علاقه همیشه مادی است ولی عشق همیشه است " .

عشق تنها یک زمان می شناسد و آن زمان حال است .

عشق تنها یک مکان می شناسد و آن اینجا است . به همین دلیل برای ذهن انسان بسیار مشگل است که عاشق باشد ،زیرا ذهن همیشه یا با آینده و یا با گذشته سرو کار دارد و این دو تنها مراجعی هستند که فکر انسان به آن ها رجوع می کند  . 

ذهن انسان حرکتی نوسانی بین گذشته و آینده دارد و هر گز در بین راه توقف نمی کند . عشق هرگز دلتنگی برای گذشته و دلواپسی برای آینده ندارد ، به همین دلیل هم عشق بسیار ء کننده است . دو بعدی که انسان ها در آن زندگی می کنند  و مطلقا ء کننده نیست ،عبارتند از گذشته و آینده  . در بعد گذشته انسان همیشه چیزهائی را در ذهن می پروراند که حالا هیچ کاری راجع به آن ها نمی شود انجام داد. و واقعا احمقانه است که راجع به آن ها ناراحت باشیم ،ولی ذهن بسیار کودن است و بر عکس قلب بسیار با هوش . کار دیگر ذهن ،برنامه ریزی برای آینده است ، در صورتی که زندگی در لحظه حال جریان دارد .

در لحظه بودن با عشق مترادف است ، و برای همی ذهن مخالف عشق است و تصور می کند که عشق احمقانه و دیوانگی است . بیشتر مردم دنیا عشق و عاشق شدن را نفی می کنند ، محکوم می کنند . 

از عمق کوه های هیمالیا ، جائی که برف ها هرگز آب نمی شوند ، رودخانه گنگ سرچشمه می گیرد . این نقطه شروع بسیار کوچک است و بتدریج بزرگ و بزرگتر می شود تا بالاخره تبدیل به اقیانوس می شود  .راه عشق نیز به همین ترتیب است . شروع آن بسیار کوچک است ولی در آنجا نباید توقف کرد . باید جریان پیدا کرد ، باید حرکت کرد . عشق هرگز نباید بی حرکت بماند . اگر بی حرکت بماند ، همچون مرداب بوی گند از آن بر می خیزد و می میرد . عشق باید همچون رودخانه ،همیشه در حال حرکت باشد . حرکت از شناخته به نا شناخته و بالاخره از ناشناخته به غیر قابل شناخت . عشق در ابتدا همیشه کوچک است ولی در آخر باید بی نهایت باشد ، مانند اقیانوس . 

اگر ما بتوانیم آگاهانه به این موضوع توجه کنیم ، متوجه می شویم که چیز دیگری جز عشق در ت وجود ندارد .بجز عشق هر چیز دیگری که به نام معنویت باشد ،بیخودی است . فکر یا ذهن سیستم بسیار پیچیده ای دارد ،ولی زندگی بسیار ساده است . عشق هم مانند زندگی بسیار ساده است بنابراین برای زندگی کردن ما باید مانند عوض کردن دنده ماشین در حین رانندگی ، از ذهن به قلبمان دنده عوض کنیم ، که با احساس آزادی و رهائی بی حدو اندازه همراه است . 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها