دیده شده است که عرفای بزرگ ،بعد از تحصیل حکمت و مدتی سلوک کردن ، در مراحل مختلف عرفان منحرف گردیده اند .عارفی چون بایزید بسطامی ، وقتی می شنود که موذن می گوید :" الله اکبر " ،می گوید :" ان اکبر منه " یعنی من از او (خدا) بزرگتر هستم . و یا وقتیکه می شنود که مودن می گوید : " سبحان الله " می گوید : " سبحان ما اعظم شانی " یعنی بقدری به برتری خود می نازد که ازعظمت شان و مرتبه اش دچار بهت می شود . و یا وقتی که حافظ می گوید : 

بودم آن روز من از طائفه درد کشان 

که نه از تاک نشان بود ونه از تاک نشان 

گرچه این شعر تحت تاثیر حکمت افلاطونیون جدید سروده شده است ولی دعوی الوهیت است . حافظ می گوید : وقتی که من بودم ، خدا نبود .و چون طبق نظریه کسانی که معتقد به وحدت وجود هستند ، همه چیز خداست و غیر از خدا (هستی )چیزی نیست . زیرا در خارج از حدود هستی چیزی نمی تواند وجود داشته باشد . 

این نوع گویش ها را " طامات گوئی " می گویند .طامات به معنی لبریز شدن ظرف یا دریاست .یعنی ظرفیت بایزید بسطامی پر و لبریز شد و به همین جهت این جملات را بر زبان آورده است . با اینکه طامات گوئی حافظ به سبب احتمالا جوانی ، قابل چشم پوشی است ولی بایزید بسطامی ، هنگامی که این جملات را بر زبان آورده از کهولت سنی (65 سال ) برخوردار بوده است . 

- عرفا با اینکه می دانستند خداوند قابل شناختن نیست ولی می کوشیدند که خود را به او نزدیک کنند و برای وصول به خدا ، دچار حالت بیخودی می شدند بدون اینکه شراب بنوشند یا مواد مخدر مصرف نمایند . ولی از موسیقی برای بیخود شدن استفاده می کردند .مولوی ، صاحب مثنوی معنوی می فرماید : 

یکدست جام باده و یکدست زلف یار 

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست 

تمام کسانی که از راه عرفان می خواستند خود را بخدا نزدیک کنند می دانستند که نخواهند توانست خدا را بشناسند و لیکن امیدوار بودند که بخدا برسند و آن ها فکر می کردند بعد از اینکه بخدا رسیدند او را خواهند شناخت ، چون خدا خواهند شد . 

عارفان ، نسبت به صوفیان مردانی متین و سنگینی بودند و عقیده داشتند که :

"عشق اساس هستی است . عشق از خالق جدا نیست و چون خالق و مخلوق یکی است ، پس عشق از مخلوق هم جدا نیست . تمام ذرات جهان اعم از جاندار و بی جان بر اثر وجود عشق ،جاذب و مجذوب هستند . "

علم امروزی این نظریه را قبول دارد .چرا که اساس ماده بر دو نیرو که در واقع یک نیرو اما دو وجه می باشد استوار شده است .این دو وجه عبارتند از : 

1- الکتریسته مثبت که در پروتون یعنی هسته اتم هست .

2-الکتریسته منفی که در الکترون وجود دارد و این دو جاذب یکدیگر هستند . 

- خالق و مخلوق و عشق در نظر عارفان یک تثلیث بود در وحدت و این نظریه شبیه بود به تثلیث مسیحی که عقیده دارند ؛ پدر و پسر و روح القدس ،سه چیز است در یک چیز .

به عقیده عارفان چون عشق مظهر قدرت خداوند می باشد ، قابل توضیح نیست . امروز نیز که ما مجهز به علوم قرن بیستم هستیم ، نمی توانیم توضیح دهیم که نیروئی که یک وجه آن الکتریسته مثبت و وجه دیگر آن منفی بوده و اساس ماده را تشکیل می دهد ، چه چیز است . 

یکی از گفته های عارفان ایران ،سرعت عشق است که در یک لحظه می تواند از زمین به منتهای سماوات برود و برگردد .و ما می بینیم نیروئی که نمی دانیم چیست ،در یک ثانیه بشکل موج سیصد هزار کیلومتر طی می کند و سرعت وجه دیگر از این نیرو که قوه جاذبه می باشد آنی است و آنقد رسریع است که هنوز نتوانسته اند سرعت آن را اندازه بگیرند . به عقیده عارفان : 

روئیدن گیاه ناشی از عشق است و حرکت آب در جویبار از عشق سرچشمه می گیرد .شعله ور شدن آتش از عشق می باشد و چهچهه بلبل و شکفتن گل هم از نیروی عشق قوت می گیرد و صوفی هم در خانقاه یا در بازار با نیروی عشق می رقصد و تمایل مرد و زن نسبت به یکدیگر نیز از همان عشق است . 


مشخصات

آخرین جستجو ها